حضورش در سینما با حرف و حدیثهای فراوانی همراه بود. همان زمان که میگفتند سینما به تسخیر چشم رنگیها درآمده... هرچند عدهای با بازی در چند فیلم سینمایی از سینما و خاطرات محو شدند اما او آمده بود که بماند.
الناز شاکردوست که روزگاری مورد هجمه منتقدان قرار گرفته بود، این روزها با تحسین همان طیف سینمایی مواجه شده است. بعد از مدتها دوری از سینما با دستی پر آمده تا هنر بازیگریاش را به رخ بکشد. ترجیح میدهد از حاشیهها به دور باشد و تنها به حضور موثر در سینما وتئاتر بیاندیشد.
با الناز شاکردوست که بازیش در فیلم «خفهگی» در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر همگان را با بهت و حیرت مواجه کرد گفتوگو کردیم و او از اتفاقات جدید زندگیاش با ما سخن گفت...
یکی از شگفتیهای جشنواره فجر امسال در کنار همه حواشی و سر صداها، بازی متفاوت و درخشان الناز شاکردوست در فیلم فریدون جیرانی بود. بازی بدون نقص و مطمئن در این فیلم چهرهای تازه از شما برای اهالی سینما ترسیم کرد. ظاهراً مسیر بازیگری شما تغییر کرده است اما این تحول چگونه حاصل شد؟
بله حرف شما درست است! مسیر کاری من با اتفاقی که برایم رخ داد، تغییر کرد. البته در حقیقت مسیر زندگی من دستخوش تکانهای شدیدی شده، شاید هر شخص دیگری مانند من دچار این اتفاق میشد به همین اندازه تغییر میکرد!
بد نیست روشن تر در مورد آن اتفاق صحبت کنیم، اتفاقی که از آن صحبت میکنید باید خیلی مهم باشد که این قدر در زندگی شخصی و کاریتان موثر بوده...
خیلی مهم است، تجربه مرگ! اتفاقی که سر فیلمبرداری برایم افتاد. میدانید تجربه مرگ و بازگشت به زندگی را همگان تجربه نمیکنند! من مدت زمانی دچار مرگ شده و از دنیا رها شدم. کمتر کسی فکر میکرد که من به زندگی برگردم، اما با لطف خدا عمر دوباره پیدا کردم. تجربه مرگ برای من عجیب بود، خیلی عجیب و همین اتفاق باعث تغییر و تحول در من شد. حدود دو سه سالی اصلا کار نکردم و از ایران خارج شدم. به ادامه تحصیل پرداختم و در دورههای مختلف بازیگری شرکت کردم. بسیار مطالعه کردم و همه تلاشم را کردم که به درون خود بپردازم و خودم را کشف کنم، بشناسم... این مسیر هنوز هم برای من ادامه دارد.
از زمانی که به ایران برگشتم، فیلمنامههای متعددی را مطالعه کردم ولی نپسندیدم تا آقای فریدون جیرانی پیشنهاد بازی در «خفهگی» را به من داد. این که شما میگویید نقش متفاوتی بوده درست است. زمانی که نقشی نوشته میشود در متن فیلمنامه نمینویسند که چهطور بازی کن، چهطور از ابزار بدنت برای رسیدن به نقش استفاده کن. این هنر بازیگر است که به خطهای نوشته شده جان میدهد و بازیگری که مهندسی و شناخت دقیقی از نقش پیدا کند ماندگار میشود. بازیگران سبک نیویورک معتقدند در تئاتر به نفس بازیگری عمل میکنی، در تلویزیون کمتر عمل میکنی اما در سینما به نفس نقش فکر میکنی...
انسان همیشه میل به جاودانگی داشته، برخیها بازیگری را راهی برای جاودان شدن میدانند؛ ظاهراً با آنچه تعریف کردهاید و عزمی که برای گزیدهکاری گرفتهاید تصمیم دارید در ذهن مخاطب جاودان بمانید...
شاید! دوست دارم اینجا برای همه کسانی که علاقمند به بازیگری هستند نکتهای بگویم؛ هر کسی باید برای بازیگر شدن دانش این کار را داشته باشد. بخشی از این دانش با حضور در دورههای مختلف بازیگری شکل میگیرد و بخشی با مطالعه سبکهای مختلف بازیگری. از باختانگُف و گروه هنری مسکو تا بازیگری متد و الیاکازان و... طبیعتا در این مرحله هر بازیگری هم سبک مورد علاقه خود را انتخاب میکند، اما لحظهای که مقابل دوربین هستی و فاصله کوتاهی با دوربین سینما داری نفسهای توست که ثبت میشود، آنجا دیگر آن سبک و این متد کارایی ندارد، تو هستی و بازی تو و همان بازی است که جاودان میشود. لذت بازیگری برای من از همینجا شروع میشود؛ از اینکه بعد از سالها که تو در این جهان نیستی بازی تو و نقش آفرینی تو میتواند تا همیشه جاودان باشد.
نقش «صحرا مشرقی» در فیلمنامه «خفهگی» چه جذابیتی داشت که بعد از مدتها انتخابش کردید؟
از زمانی که به ایران بازگشتم پیشنهادات زیادی داشتم اما وجه تمایز این کار تنهایی صحرا بود. تنهایی عمیق، عجیب و واقعی. تنهایی این زن شعار نبود، حقیقی بود. او زخمی را از کودکی با خود حمل میکرد. زخم ناپدری و... صحرا از من فاصله بسیار زیادی داشت و رسیدن به حس و حال او برایم چالش مهمی بود. حالا که فکر میکنم مطمئنم برای بازی در این کار تصمیم درستی گرفتم.
الناز شاکردوست در این سالها بیشتر در نقش دختران زیبا، پولدار، الکی خوش و بیشتر هم در فیلمهای تجاری حاضر شده تا فیلمهای مهم و ماندگار... به جز اتفاقی که در زندگی شخصی شما رخ داده آیا از بازی در این نقشها خسته شدهاید و تصمیم دارید بازی در این موارد را کلا فراموش کنید؟
اساساً بازیگری با همین تجربیات مختلف لذت بخش است، اما من معتقدم هر بازیگری باید شناخت دقیقی از جامعه خود داشته باشد و به شرایط پیرامون واقف باشد. هر دههای مقتضیات خاص خودش را دارد. در دهه هشتاد من احساس میکردم باید به نوعی زبان دختران و زنان کشورم باشم. زنانی که نتوانستند خواستههایشان را به همسرانشان بگویند. دخترانی که به دلایل مختلف نتوانستند در چشم پدرانشان نگاه کنند و حرف بزنند. الان هم اگر خانمها به من لطف دارند به دلیل این است که من آدمی بودم که حرفهای نگفتهشان را میگفتم و حقشان را میگرفتم ( با خنده). من هم متقابلا احساس وظیفه میکردم که حرفهای همجنسهای خودم را در سینما بگویم. اما در این دهه احساس میکنم باید به خودم بپردازم و خودم را پیدا کنم. منظورم درون خودم و کنکاشهای درونی است. این پرداختن به خود برایم جذاب است.
اما خیلی از منتقدان و کسانی که سینما را جدیتر دنبال میکنند برخلاف نظر شما نقشهایی که بازی کردهاید را به گیشه ربط میدهند و اصطلاح فیلمهای دختر پسری یا فیلمهای بازاری را برای آنها به کار میبرند حال آنکه فیلم جدیدتان یک تجربه جدی و بسیار متفاوت است...
این حرفها را که میشنوم واقعا دلگیر میشوم. من در دومین فیلمی که بازی کردم یعنی فیلم «مجردها»، گریم سنگینی داشتم؛ ابروهایم را کامل تراشیدم، دندان مصنوعی و لنز تیره داشتم و هیچ زیبایی در چهره نداشتم. از همانجا ثابت کردم برای بازی کردن آمدم، اما جامعه منتقدان و بخشی از مردم من را نپذیرفتند و اصلاً این کارهای متفاوت را ندیدند.
در فیلم «قاعده بازی» در دو نقش و دو گریم متفاوت بازی کردم که همان عکس را پخش کردند و گفتند چهره اصلی شاکردوست این است و برای بازیگر شدن جراحی زیبایی کرده است. بارها گفتند برای پول به سینما آمده اما من برای بستن قرارداد اولین نقشم با ماشینی که پدرم برای تولدم خریده بود به دفتر سینمایی رفتم! من دغدغه مالی نداشتم و بازیگری برایم بسیار مقدس و با اهمیتتر از این حرفهاست. در این سالها سکوت کردم و کار کردم تا به الان، که خدا را شکر، نقش متفاوتم دیده شد و انرژهای مثبت فراوانی گرفتم.
بسیاری از بازیگران در این سالها به پشت دوربین رفتهاند و تهیه کنندگی یا کارگردانی را تجربه کردند؛ شما هم به این مسیر فکر کردهاید؟
نه، فعلاً ترجیحم بازیگری و حضور در نقشهایی است که با احوالات درونیام مطابقت داشته باشد. به پشت دوربین فکر نمیکنم؛ شاید وقتی دیگر...
*مصاحبهکننده: غزل نهانی برای وبسایت آیفیلم (بهمن 1395)